استعدادی که هرز میرود!

16 10 2009

سال پیش قبل از اینکه بیام اینجا میرفتم یه جایی و درس میدادم. بچه ها رو خیلی اذیت کردم. البته اذیت که نه… میخواستم خوب درس رو یاد بگیرن. بزرگ بشن. حالا کاری نداریم که یاد گرفتن یا نگرفتن و بزرگ شدن یا نشدن. اصلا بحث یه چیز دیگه اس…

امسال پا شدیم اومدیم اینجا. بهمون گفتن بیا همون درس رو برای بچه ها ارائه کن. پول خیلی خوبی هم میدادن. درآمد دو هفته درس دادن اینجا از درآمد یه ترم درس دادن اونجا خیلی خیلی بیشتره. اینه که قبول کردم.

از همون اول کاری شروع کردن به اذیت. اول رئیس دانشکده اومد پیشم و گفت باید طبق این سیلابس پیش بری و لاغیر. هرچی گفتم آخه مرد حسابی، ما تو ایران پوست ملت رو کندیم، عادت به نوازش نداریم، به خرجش نرفت. خلاصه، اون چیزی که به اینا درس دادم حدودا ده برابری از اون چیزی که تو ایران درس دادم ساده تر بود و منم نمیشد جیک بزنم.

بعد اومدیم به بچه ها تمرین بدیم. خوب من عادتمه که زیاد تمرین بدم. اما بازم این رئیس دانشکده اومد گفت کمتر تمرین بده و با بچه ها راه بیا و ما رو از این بابت هم گذاشت تحت فشار.

هفته پیش یه نیم ترم ازشون گرفتم، همه گند زدن. هیچکس 10 هم نگرفته. و من منتظر رئیس دانشکده هستم که فردا ایمیل بزنه که امتحان رو آسون تر بگیر و نمره ها رو ببر رو نمودار و از این حرفا. منم که از این جور کارا نفرت دارم، نفرت داشتنی…

بله، بعد از امتحان کردن محیط کاری و دانشگاهی تو ایران و مقایسه با اینجا باید بگم واقعا استعداد بچه های ایرانی داره هرز میره. باور کن خیلی با استعدادتر از بچه های اینجا هستن. ولی متاسفانه…

حالا میپرسی دلیلش چیه؟ راستش من خیلی فکر کردم. سبک سنگین کردم و یه لیست بلند بالا از دلایل به ذهنم رسید. اما چون اگر اینجا بنویسم احتمالا به خیلی ها (شما بخون ح.ک.و.م.ت) برمیخوره و ما تو ایران خونه زندگی داریم و هنوز جوونیمو از این حرفا، میگذریم ازشون. شما هم بگذر و آسوده بخواب که اونی که ازش کاری برمیاد آسوده خوابیده…